مسجد حضرت رسول اکرم (ص) شهر وزوان

پایگاه اطلاع رسانی فعالیت های کانون فرهنگی و هنری مسجد حضرت رسول اکرم (ص) شهر وزوان

مسجد حضرت رسول اکرم (ص) شهر وزوان

پایگاه اطلاع رسانی فعالیت های کانون فرهنگی و هنری مسجد حضرت رسول اکرم (ص) شهر وزوان

مسجد حضرت رسول اکرم (ص) شهر وزوان
آخرین نظرات

در ادامه گزارش قبلی مربوط به برگزاری یادواره قرآنی شهدای شهر وزوان استاد هاشم طوسی در جواب به اهانت ملعون علیهم اللعنه شاهین نجفی شعری را قرائت نمودند که در ادامه مطلب به طور کامل می توانید متن آن را ببینید

گوش کن کرکسِ مردار خورِ درمانده

صیغۀ مرگ و تباهیِ خودت را خوانده

با سخن هات به جنگ چه کسی تاخته ای؟

چه جهنم کده ای بهر خودت ساخته ای؟

بیت ها تیز و برنده است که حاصل کردم

شعر هایم به کمر بسته، حمایل کردم

شاعرم تیغ به کف، بهر نبرد آمده ام

مرد اگر هست که بر کشتن مرد آمده ام

مرد را می طلبم مرد کجا؟ مردی نیست

جز یکی گر زده پشمین، سگ ولگردی نیست

خواندی از کفر و خودت لاشۀ مردار شدی

طعمه ای بر هوس کفر طمع کار شدی

تو که هستی که چنین هجو تو بیچاره کنم؟

و چه بر جهل و نفهمیدنتان چاره کنم؟

نفعت از بردگی لابی الحادی چیست؟

و جسارت به حضور نقی الهادی چیست؟

نام مولا چو به فکر و به زبانت بگذشت

گو چهل روز ز پاکیِ دهانت بگذشت؟

روز اول به غلط بود که نامت کردند

نجفی نام گزافیست حرامت کردند

هر که حب علوی بر دل او سنگین است

و روایت شده او، ما سبقش ننگین است

یعنی بر پاکیِ پا تا به سرت شک دارم

من به حلّیت صُلب پدرت شک دارم

کاش این لحظه شروعِ سفر گور کنی

آه ای کور، چرا صحبتی از نور کنی؟

یاوه گوییّ تو از ارزش زر کم نکند

بحر را، مشت کمی خاک، اثر کم نکند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو را، مرتد بی ریشه، به چنگال آرند

و کلامی ست برای تو امام الهادی

و چه نامی ست برای تو امام الهادی

من فدای تو و نامت که به جان می ارزد

و نگاهت به تمامیّ جهان می ارزد

و یقین جامعه را نور مطهر دادی

به لب تشنۀ ما جرعه ی کوثر دادی

رازِ بر پایی عالم که به امضای شماست

و زمین هم متبرک به قدم های شماست

ماه نوری ست که تعریف تماشای شماست

دل خشکیدۀ ما طالب دریای شماست

"کلّهم" "نور" خدایید که "واحد" هستید

به خدا کعبه و هم قبله و مسجد هستید

سامرایی تو بخوانم که گدایم آقا

دست من گیر که لنگ است دو پایم آقا

یادمان هست از آن گنبد و ویرانی ها

و طلا کاری پر عشق، ز ایرانی ها

زخم آن درد به روی دلمان تازه شده

باز مظلومی تو، بی حد و اندازه شده

و دگر بار جسارت شده عادت دارید

تو و اجداد تو در صبر شباهت دارید

باز مظلوم ترین مرد زمینی آقا

تو غریب الغربایی، تو چنینی آقا

هم تو نزدیکی و هم دورترینی آقا

این بغل گاه تو محجورترینی آقا

ما که این حادثه را رحمت حق می دانیم

حکمتش  از دل آن سوی ورق می خوانیم

که خدا خواست ز غربت به زبان ها افتی

شعلۀ عشق شوی بر دل و جان ها افتی

و هوای تو  که جان داد چنین جان ها را

و ببینید چه شد؟ کثرت دیوان ها را

شاه بیت غزلت مانده ولی می آید

پسرت هست که با تیغ علی می آید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۲
مدیر وبلاگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی